روزی روزگاری ساربانی بود که از کنار یه روستای خشکُ کویری میگذشت،به زمین خشک و خالی ای رسیدو شترهاشو اونجا رها کرد...
لطفا ایده، نظر، انتقاد و یا پیشنهادات خود را در خصوص این قصه ارسال نمایید. نظر شما پس از تأیید نمایش داده می شود.