در روزگاران قدیم مردی روستایی بود که همیشه توو توهم و تخیلاتش دوست داشت مثل اشراف و خان ها زندگی کنه.اما نه پولی داشت، نه گاو و گوسفند و نوکر و کلفتی. به همین خاطر تا اونجا که میتونست به فکر این بود که توو زندگیش صرفه جویی کنه تا شاید بتونه یواش یواش پولدار شه و آرزوش رو که همون خان و اشراف بودن ِ رو برآورده کنه.
لطفا ایده، نظر، انتقاد و یا پیشنهادات خود را در خصوص این قصه ارسال نمایید. نظر شما پس از تأیید نمایش داده می شود.