روزی روزگاری، مرد دانایی از منطقهی آبادی، كه پر از درختان میوه بود میگذشت،ناگهان چشمهی آبی دید كه ازش رودی روان شده بود.
لطفا ایده، نظر، انتقاد و یا پیشنهادات خود را در خصوص این قصه ارسال نمایید. نظر شما پس از تأیید نمایش داده می شود.