روزی روزگاری کدخدایی با همسر و خادمش نشسته بود که زن خمیازه کشید..خادم هم بلافاصله خمیازش گرفتو اونم خمیازه کشید.
لطفا ایده، نظر، انتقاد و یا پیشنهادات خود را در خصوص این قصه ارسال نمایید. نظر شما پس از تأیید نمایش داده می شود.