روزی فروشنده ی دوره گردی با پاهایی خسته و لباس های کهنه، از این
روستا به اون روستا می رفت تا وسیله های از کار افتاده ی خونه های مردم رو
بخره و یا وسیله ای بهشون بفروشه..
لطفا ایده، نظر، انتقاد و یا پیشنهادات خود را در خصوص این قصه ارسال نمایید. نظر شما پس از تأیید نمایش داده می شود.