روزی،روزگاری توو دهکده ی کوچیکی،آسیابان فقیری زندگی میکرد.آسیابان پسر کاری و زرنگی داشت که..
لطفا ایده، نظر، انتقاد و یا پیشنهادات خود را در خصوص این قصه ارسال نمایید. نظر شما پس از تأیید نمایش داده می شود.