روزی از روزگاران ِگذشته زندانی بود که،توی زندان تمام زندانیا دست به دعا برمی داشتن که از زندان آزاد شن..
لطفا ایده، نظر، انتقاد و یا پیشنهادات خود را در خصوص این قصه ارسال نمایید. نظر شما پس از تأیید نمایش داده می شود.